غم بی هم زبانی و قفس تنگ
نمیگیرد جهان چون من به کس تنگ
ز بشت میله هم دیوار قلعه
خداوندا قفس تنگ و نفس تنگ...
بیش تر آدم ها فکر می کنند، آنچه خیلی مهم و سخت است به دست آوردن خوشبختی و سعادت است، در حالی که من مطمئنم آنچه خیلی سخت تر است حفظ سعادت است و نگهداری خوشبختی. خود خوشبختی ممکن است با مساعدت الهی یا شانس یا تقدیر و یا..... به دست بیاید ولی آنچه مسلم است حفظ آن بدون عقل و تدبیر میسر نیست.
ولی کجا آدم قدر نعمتی را که دارد می داند؟! خصلت آدمیزاد این است، به دنبال آنچه ندارد می دود و آنچه دارد اصلا نمی بیند و به داشتنش مثل یک حق طبیعی عادت می کند: مثل دستش، مثل نفس کشیدن، مثل چشم هایش و مثل همه ی واقعیت های حیاتی زندگی که چون همراه آدمند برایش عادی می شوند و بی ارزش، مگر این که از دستشان بدهد !
این مطلب رو ازhttp://neda.malakut.org با اجازه بر داشتم !!!!!!.....
گریه نکن
قسمت میدم پشت سرمن
من مسافر گریه نکن
گریه نکن
بیشتر از جونم من دوستت دارم
این دم آخر گریه نکن
گریه نکن
میبرم با خود من کوله بار خاطره ها رو
گریه نکن
میخوام ببینی با لب خندون صبح فردا رو
گریه نکن
بر میگردم با یه دنیا جلوه های عاشقانه
گریه نکن
بر میگردم که بخونم در وصف تو باز ترانه
گریه نکن
توی دنیا تو رو دارم برای من همین بسه
گریه نکن
خوبترینه بهترینه اون که با من هم نفسه
گریه نکن
قسمت میدم پشت سرمن
من مسافر گریه نکن
گریه نکن
بیشتر از جونم من دوستت دارم
این دم آخر گریه نکن
گریه نکن
میبرم با خود من کوله بار خاطره ها رو
گریه نکن
میخوام ببینی با لب خندون صبح فردا رو
گریه نکن
بر میگردم با یه دنیا جلوه های عاشقانه
گریه نکن
بر میگردم که بخونم در وصف تو باز ترانه
گریه نکن
توی دنیا تو رو دارم برای من همین بسه
گریه نکن
خوبترینه بهترینه اون که با من هم نفسه
گریه نکن
توی دنیا تو رو دارم برای من همین بسه
گریه نکن
خوبترینه بهترینه اون که با من هم نفسه
گریه نکن
توی دنیا تو رو دارم برای من همین بسه
گریه نکن
خوبترینه بهترینه اون که با من هم نفسه
گریه نکن
دلم می خواهد شبیه بی کس ترین آدمهای روی زمین باشم
شبیه آدمهایی که جز تو یاوری ندارند
از عظمت مهربانیت در حیرتم
چگونه به من محبت میکنی
در حالی که در سرزمین وجودم فصل سرد شیطانی حاکم است.
خدایا!
سجده میکنم در برابرت که اینقدر در برابر من و گناهان من صبوری
کمکم کن تا این مهربانی هایت را درک کنم