افیون ساقی...

عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش ... خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این ... بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
باده گلگونه است بر رخسار بیماران غم ... ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال ... هر غمی بر گرد ما گردید شد در خون خویش
باده غمگینان خورند و ما ز می خوشدلتریم ... رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش

(گزیده غزلی از مولانا)