عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش ... خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این ... بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
باده گلگونه است بر رخسار بیماران غم ... ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال ... هر غمی بر گرد ما گردید شد در خون خویش
باده غمگینان خورند و ما ز می خوشدلتریم ... رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
(گزیده غزلی از مولانا)
سلام . خوبی . اول :) خیلی قشنگ بود . آفرین . بهت خسته نباشید می گم . دوست دارم ...سهیل از وب لاو یو
http://dost-dashtani.blogsky.com
اسم نداری؟۶۲۲؟
سلام..وبلاگ قشنگی داری.....به ما هم سر بزن...راستی نظرت در مورد تبادل لینک چیه؟بهمون خبر بده..مدفق باشی
سلام جیگرم چه عجب بابا آپ کردی ..........
سلام عزیزم خوبی؟ بابا چه عجب آپ کردی دلم ترکید .منم بالاخره آپ شدم بیا اونورا راستی یه شب بیا بچتیم دلم میخواد باهات درد و دل کنم .خیلی غمگینم .فدات شم خانمی بای بای.....
سلام عزیزم خوبی؟ بابا چه عجب آپ کردی دلم ترکید .منم بالاخره آپ شدم بیا اونورا راستی یه شب بیا بچتیم دلم میخواد باهات درد و دل کنم .خیلی غمگینم .فدات شم خانمی بای
بابا نمیشه ..............
سلام عزیزم خوبی؟ بابا چه عجب آپ کردی دلم ترکید .منم بالاخره آپ شدم بیا اونورا راستی یه شب بیا بچتیم دلم میخواد باهات درد و دل کنم .خیلی غمگینم .فدات شم خانمی بای
مردم از بسکه کامنت گذاشتم بابا