.....

امروز یکی از اون صحنه هایی رو دیدم که تا اخر عمر فراموش نمی کنم....
صبح که می خواستم برم دانشگاه اول ورودی جاده فیروز بهرام دقیقا پیچ اول یه جنازه سوخته که دستاش رو به طرف بالا بود دیدم ....جنازه مال یه مرد بود و تقریبا قد بلند و هیکلی
خدا وکیلی شکه شدم و تا ظهر سرم درد می کرد ....
چند تا سرباز و لباس شخصی اطراف جنازه جزغاله شده وایساده بودن...
بقیه راه رو نو این فکر بودم که چه دلایلی باعث شده که یه ادم تا این اندازه قصی القلب بشه که همچین جنایت هایی رو مرتکب بشه
پیش خودم گفتم شاید ضعف از دستگاه قضایی که نمی تونه حق مردم رو بگیره و مردم خودشون با شدت و خشونت بیشتری جبران می کنن ...ویا این قدر ایمان و اعتقادات ضعیف می شه که دیگه هر جرم و جنایتی برای ادم سهل باشه ...هزارتا اما و اگر دیگه به ذهنم رسید و اخر سر دلم به حال خونواده اون جنازه بخت برگشته سوخت که هنوز نمی دونستن چه مصیبتی نصیبشون شده ...خدا بهشون صبر بده