.....

امروز یکی از اون صحنه هایی رو دیدم که تا اخر عمر فراموش نمی کنم....
صبح که می خواستم برم دانشگاه اول ورودی جاده فیروز بهرام دقیقا پیچ اول یه جنازه سوخته که دستاش رو به طرف بالا بود دیدم ....جنازه مال یه مرد بود و تقریبا قد بلند و هیکلی
خدا وکیلی شکه شدم و تا ظهر سرم درد می کرد ....
چند تا سرباز و لباس شخصی اطراف جنازه جزغاله شده وایساده بودن...
بقیه راه رو نو این فکر بودم که چه دلایلی باعث شده که یه ادم تا این اندازه قصی القلب بشه که همچین جنایت هایی رو مرتکب بشه
پیش خودم گفتم شاید ضعف از دستگاه قضایی که نمی تونه حق مردم رو بگیره و مردم خودشون با شدت و خشونت بیشتری جبران می کنن ...ویا این قدر ایمان و اعتقادات ضعیف می شه که دیگه هر جرم و جنایتی برای ادم سهل باشه ...هزارتا اما و اگر دیگه به ذهنم رسید و اخر سر دلم به حال خونواده اون جنازه بخت برگشته سوخت که هنوز نمی دونستن چه مصیبتی نصیبشون شده ...خدا بهشون صبر بده
نظرات 4 + ارسال نظر
سهیل سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:36 ق.ظ http://loveyou.blogsky.com

سلام عزیزم . خیلی ناراحت شدم . متن غم انگیزی بود . ایشالا برای کسی پیش نیاد . مواظب خودت باش

سمیه جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:47 ق.ظ

خدا نخواد برای کسی.... بمیرم با این روحییهء حساست این چیزهارو نبین عزیزم!!!

bacchus پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:58 ق.ظ http://mortalkombat.blogsky.com

روزگار غریبی است...!!

ستاره جمعه 13 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:41 ق.ظ

اینقدر سوخته بود که گوشتاش فر شده بود.......یادم می افته حالت تهوع پیدا میکنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد