-
...
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1403 11:13
۲۱ سال گذشت... واقعا به چشم بهم زدنی گذشت محاله امروز رو یادت باشه ، یعنی یادت هست ولی تاریخ رو نه فکر نکنم شنبه بود و هواش ابری چقدر حس و حالش زنده اس هنوز برام .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1402 04:44
من از این دنیا بدم میاد هیچیشو دوس ندارم همه ی این زندگی مزخرف باهام سرناسازگاری داشته از زندگی بدم میاد همش عذابه همش دلتنگی سرخوردگی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1402 14:57
شب و روزم شدی تو ولی وقتی میبینمت خودمو و نگاهمو ازت میدزم ،اون چند روز مراسمه ختم دلم برات آتیش بود ،دلم می خواست بغلت کنم شاید کمی از دلتنگی های من و غم تو کم بشه. هر بار سرم رو بلند کردم منو نگاه میکردی ،شاید دل تو هم پر از حرفه مطمینام همینطوره چشمات هیچ وقت درغگوی خوبی نبودن ...
-
قبیله من
شنبه 30 مهرماه سال 1401 09:21
میشد قبیله من باشی مثل نزار قبانی برای بلقیس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 مهرماه سال 1401 14:50
پریشب به خوابم اومدی پیراهن سورمه ای قشنگی تنت بود خیلی جونتر از الانت بودی عطر تنت حس حضورت خیلی واقعی بود یعنی تو هم این روزا به فکرمی؟
-
نمایشگاه کتاب اردیبهشت ۱۳۸۳
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1401 03:11
دمدمای ظهر با دوستم رسیدیم نمایشگاه یادم نیست دقیق چندم ولی مطمئنم اردیبهشت بود.الان که دارم مینویسم یادم افتاد که با مینی بوس رفتیم ،کلی از تو گفتم از اینکه دلم برات پر میکشه از اینکه چقدر بی معرفت شدی.شش ماهی بود که درست و حسابی جواب تلفن هامو نمیدادی و این اواخر کلا ازت بیخبر بودم. همین دوستم که باهاش اومدم...
-
خیلی دلتنگتم...
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1401 00:55
تو این همه سال اولین باره این همه دلم برات تنگ شده،کاش میتونستم بغلت کنم بوت کنم ... وای با من چیکار کردی ،شدی همه وجودم و خودت اینقدر دور شدی که حتی تو خیالمم اسمتو تکرار نمیکنم . به خدا سپردمت که نگهدارت باشه عزیزم ،
-
۱۹ سال گذشت...
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1401 13:33
کجایه این زندگی تلخ قشنگه ...
-
خوابتو دیدم...
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1401 22:46
تو خواب مخاطبت من نبودم با... حرف میزدی .بهش میگفتی تا مال من نشده اون حرف هارو بهش نمیگم ،نمیدونم چیو می خواستی بهم بگی حتی تو خوابم متوجه نشدم تو خواب هم هیجان داشتم هم ترس هیجانم برای این بود که منو می خواستی ترسمم از این بود که چطوری می خوای این کارو بکنی ، ما که هر کدوم تو یه راه جدا از همیم ،هر کدوم مال یه زندگی...
-
روزهای سخت
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1400 12:00
تو سخت ترین روزهای زندگیم دارم دست و پا میزنم ، یه کم جرات می خوام تا خودم رو خلاص کنم از این روزهای پر از غم و استرس .
-
۸ اردیبهشت ۸۲ ساعت ۱۰.۵۵ شب
جمعه 9 مهرماه سال 1400 17:44
با واژه ها زندگی کردن رو هیچ کسی مثل من درک نکرد،همون دو ورق نامه عاشقانه ات ،واژه واژه اش برای من کافیه که با هر سطرش ساعت ها تو رویا برم.
-
.
یکشنبه 31 مردادماه سال 1400 23:26
چرا تموم نمیشه این کابوس زندگی...
-
.
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1400 10:34
عجیب منتظر پایانه همه چیم .کی تموم میشه این بازی کسل کننده زندگی ... این بغض کهنه کی دست از سرم برمیداره ،سنگینی روی سینه ام چرا کم نمیشه.
-
۱۸ سال گذشت....
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1400 14:21
۱۸ سال پیش این موقع ها من تو آسمونا بودم... کاش میدونستم تو اصلا امروز رو یادت مونده..
-
۱۲فروردین ۹۹
جمعه 13 فروردینماه سال 1400 12:00
چرا دیروز همش حس میکردم زنت بو برده که یه زمانی مثلا عاشق من بودی دستشو که گرفتی و رفتید قدم بزنید تو باغ حس کردم داری نمایش بازی میکنی که ببین تو رو کامل فراموش کردم می دونم فراموش کردی باور کردم دیگه خودت رو اذیت نکن. من چشمم دنبال زندگی تو نیست من دنبال سوالای بی جواب خودمم دنبال اون حس و حالی که ازم دزدیدی....
-
عزیزه دلم
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1400 02:09
عزیزم عشقم محال ترین دورترین دست نیافتنی ترین بی وفاترین بی رحم ترین دوست دارم از رویاهام بیارمت بیرون ،بنشونمت روبروم صاف تو چشمات نگاه کنم ،چرا ولم کردی چرا بی هوا رفتی چرا آخه چطوری دلت اومد این همه سال دارم از درون آتیش میگیرم . این چند روز هر وقت به زنت زنگ میزدی قلبم از جا کنده میشد. چه دلی دارم من ... از اون...
-
..
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1399 11:03
تو فقط آمده بودی،که دل از من بِبَری بروی،دورشوی،قصه و رویا بِشوی...
-
..
سهشنبه 4 آذرماه سال 1399 12:50
درونم پر از تشویش و سر درگمیه،همش فکر می کنم هجده سال قبله همون امید و اضطراب . در کل غمگینم اینو چشمام میگه و سکوت های طولانیم ... خیلی ازت دلگیرم خیلی ...این رو فقط خدا می دونه. همش تو سرم تکرار میشه چرا برام نجنگیدی چرا حتی یه تلاش کوچولو هم نکردی ،چی شد . من دیگه اون دختر شاد و سرزنده نیستم.عین همین هجده سال...
-
...
شنبه 1 آذرماه سال 1399 01:58
عزیزم امشب فهمیدم که سه روزه کرونا گرفتی ،بی دلیل نبود که خوابت رو دیدم برات دعا می کنم زود بهتر بشی از خدا می خوام خودت و زن و بچت زودتر سلامتیتون رو به دست بیارید.
-
استوری ۲۸ آبان
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1399 09:55
از حکیمی پرسیدند که چرا استماع تو از نطق تو زیادت است؟ گفت: زیرا که مرا دو گوش داده اند و یک زبان ، یعنی دو چندان که می گویی می شنوی... کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند ، تو از پیش مگوی از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
-
.
یکشنبه 11 آبانماه سال 1399 01:37
من چرا هنوز زندم ...چشای درشتت با اون تیله های سیاه و براق از تو عکس چی میگن؟ چرا اینقدر بی وفا شدی ها ...نمیگی منه خوش باور چی به سرم اومد ..نمیدونی چی کشیدم و الانم چه حاااالیم ...بی معرفت عکسای فیسبوک رو نیگاه میکردم کناردختر و همسرت، انگار هیچوقت تو توی گوشم توی اون شب بارونی پا رک شهر آرا آواز نخوندی تو مال من...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 آبانماه سال 1399 14:32
زندگی از دید من سفریه با یه اتوبوس معمولی که دوست دارم زود به مقصد برسه و همه چی تموم بشه ،اصلا دوست ندارم طول مسیر برام تکرار بشه اصلا ... خسته کننده و پر از بی حوصلگی و غم ....چه فلسفه ای در این همه رنج هست .کجایه آفرینش زیباست چرا همه چی خاکستریه . ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 آبانماه سال 1399 01:41
تجربه ی تحقیر شدن،مثل تجربه ی عشق است فراموش نشدنی. کریستین بوبن،دیوانه وار و چقدر تلخ بود برای من که به خاطر عشق تحقیر شدم .سال هاس این غم بزرگ و آزار دهنده روح و روانم را عذاب میدهد
-
استوری ۲ آبان
جمعه 2 آبانماه سال 1399 09:34
از کوزهگری کوزه خریدم باری آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری شاهی بودم که جام زرینم بود اکنون شدهام کوزه هر خماری خیام
-
استوری ۲۰ مهر
یکشنبه 20 مهرماه سال 1399 23:07
صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا چو کحل بینش ما خاک آستان شماست کجا رویم بفرما از این جناب کجا مبین به سیب...
-
استوری ۸ مهر
چهارشنبه 9 مهرماه سال 1399 15:14
بیدیده اگر راه روی عین خطاست بر دیده اگر تکیه زدی تیر بلاست در صومعه و مدرسه از راه مجاز آنرا که نه جا است تو چه دانی که کجاست
-
استوری پیج
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1399 23:56
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد یا بخت من طریق مروت فروگذاشت یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد شوخی مکن که مرغ دل بیقرار من سودای دام عاشقی از سر به درنکرد هر کس که دید روی تو بوسید چشم من کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد من...
-
..
شنبه 25 مردادماه سال 1399 03:35
تا آخرین لحظه ای که زنده باشم مدیونمی ،دِین تمام دوستت دارم هایی که گفتی ، گذشتی ازش به گردنت،دِین تمام بوسه های گاه و بی گاهی که هیچوقت بر گونه ام نگذاشتی به گردنت،دِین تمام بغل ها و آغوش هایی که ازم دریغ کردی به گردنت .از هیچکادمشان نمیگذرم . مگه آدم به چی زنده اس به چی دلخوشه که تمام زندگیش بشه حسرت . هر وقت هر جای...
-
.استوری
جمعه 6 تیرماه سال 1399 20:11
روی دیدار توأم نیست ، وضو از چه کنم ؟ دیگر این جامه صد وصله رفو از چه کنم ؟ قید هستی ، همه جا همره من می آید با چنین نامه سیاهی ، به تو رو از چه کنم ؟ من که مجنون نشدم ، دشت به دشت از چه روم ؟ نام لیلا چه برم ؟ کوی به کوی از چه کنم ؟ خود فریبی به چه حد ؟ خسته شدم زینهمه رنگ من که درویش نیم ، این همه هو از چه کنم ؟ من...
-
.استوری
دوشنبه 19 خردادماه سال 1399 20:27
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند به دشت پُر ملال ما پرنده پر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند گذر گهی است پر ستم که اندر او به غیر غم یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند دل خراب من دگر خراب تر نمی شود که خنجر...