عزیزم
عشقم
محال ترین
دورترین
دست نیافتنی ترین
بی وفاترین
بی رحم ترین
دوست دارم از رویاهام بیارمت بیرون ،بنشونمت روبروم صاف تو چشمات نگاه کنم ،چرا ولم کردی چرا بی هوا رفتی چرا آخه چطوری دلت اومد این همه سال دارم از درون آتیش میگیرم .
این چند روز هر وقت به زنت زنگ میزدی قلبم از جا کنده میشد.
چه دلی دارم من ...
از اون روزی که من رو عاشق ترین دختر دنیا کردی ۱۸ سال میگذره ....
سلام. خیلی اتفاقی وبلاگتون رو دیدم. با خوندن اولین مطلبتون تصمیم گرفتم کل مطالبت رو از سال ۸۲ تا الان بخونم که البته انجام شد. ۱۲ سال این وسط از سال ۸۵ تا ۹۷ کجا بودی؟ ازدواج کرده بودی؟
اما چرا من خوندم؟ چون درد من با شما مشابه هست منتها من از سال ۹۲ ولی شما ۸۲! خیلی گریه کردم.
منم وبلاگ دارم که البته خیلی بیشتر از شما مطلب نوشتم. دقیقا مثل شما طرفم اطلاع نداره. شاید روزی بهش آدرس وبلاگم رو دادم!
البته ما یک وبلاگ مشترک هم داشتیم که اون دیگه توش چیزی نمینویسه و من فقط برای مناسبتها تبریک میزارم.
من فقط آمار وبلاگ رو چک می کنم ببینم سر زده یا نه!! جدیدا زیاد سر میزنه روزی تا ۲۰ بار! ولی خب چند سالی هست پیامی نزاشته!
اون بدلایلی که هیچ وقت نگفت با گریه های بی امان هر دومون رفت. البته خیلی وقت بود مردد بود منم مانع نشدم. زد زیر همه قول و قرارامون!
می دونم ازدواج کرده ولی دیگه نخواستم ازش خبری بگیرم. نمی دونم کجاست و چه می کنه...
دلم برای چشماش تنگ شده. بخاطر همه ی محبتایی که سخاوتمندانه بمن کرد ...
الان که گفتی ۱۸ ساله بیادشی ترسیدم یعنی منم این همه مدت باید درگیرش بمونم. هر کاری کردم نتونستم فراموشش کنم. البته خودمم نمی خوام.
سر هر مشکلی گله من بخدا فقط رفتن اونه. زندگیم بعد رفتنش عوض شده. کم حرفم. گوشه گیرم. سردم. بی انگیزه ام و ...
راستی تا یادم نرفته بگم من دختر نیستم. اینو گفتم بدونی عاشقی جنسیت نمیشناسه.
ببخشید یهو عقده دلم وا شد ...
صحبت زیاد دارم ولی خب ..
۳۱ فروردین میام مطلبت رو می خونم همدرد ... توکل کن
سلام ووای کاش از خودتون یه آیدی و آدرسی میزاشتید من پر از حرفای ناگفتم ،پر از حسرت ...ناراحت شدم برات .میبینی عشق چه بیرحمه ...