...

تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی
اندوه بزرگی‌ست زمانی که نباشی

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره فیروزه‌تراشی

پلکی بزن‌ ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی‌

ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار
هشدار که آرامش ما را نخراشی

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی

۰

من زیر قولم نزدم.ولی حق داشتم قبل از اینکه زیر همه چی بزنی برام توضیح بدی .تو گفتی سرم از خدای خواهد که به پایت اندر افتد من گفتم عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی ...بعد پانزده سالو ده ماه هنوزم داغ جداییت تازه اس هنوز به اندازه اون موقع عذابم میده هنوز دلیل اشک هایه گاهو بیگاهمه ....چه خوبه که اینجا رو هیچکس نمی خونه.

۰

دنیا جایه امنی نیست .قضاوتت که میکنند دلت به درد میاد .یعنی میشه تو دنیایه دیگه ای نفس کشید که خودت باشی و دلت....هزار حرف نگفته تو دلمه