شب و روزم شدی تو ولی وقتی میبینمت خودمو و نگاهمو ازت میدزم ،اون چند روز مراسمه ختم دلم برات آتیش بود ،دلم می خواست بغلت کنم شاید کمی از دلتنگی های من و غم تو کم بشه.
هر بار سرم رو بلند کردم منو نگاه میکردی ،شاید دل تو هم پر از حرفه مطمینام همینطوره چشمات هیچ وقت درغگوی خوبی نبودن ...