من از این دنیا بدم میاد

هیچیشو دوس ندارم 

همه ی این زندگی مزخرف باهام سرناسازگاری داشته


از زندگی بدم میاد 

همش عذابه 

همش دلتنگی

سرخوردگی 




شب و روزم شدی تو ولی وقتی میبینمت خودمو و نگاهمو ازت میدزم ،اون چند روز مراسمه ختم دلم برات آتیش بود ،دلم می خواست بغلت کنم شاید کمی از دلتنگی های من و غم تو کم بشه.

هر بار سرم رو بلند کردم منو نگاه میکردی ،شاید دل تو هم پر از حرفه مطمینام همینطوره چشمات هیچ وقت درغگوی خوبی نبودن ...