جمله های زیبا

زندگی پیازی است که انسان در حال اشک ریختن پوستش را می کند (فرانسوی)

زنگ آهن را می خورد و حسادت قلب را (فرانسوی)

ساعت جدایی گرمترین ساعت است ( فنلاندی)

کلمات میخ ها را از درون قلب بیرون می کشد (ارمنی)

قهو و عشق موقعی که گرم است از هر موقعی بهتر است (آلمانی)

راز خوشبختی عبارت است از بدی ندیدین، بدی نشنیدن، بدی نکردن (چینی)

گودال های بزرگ را می توان پر کرد ولی دل آدمی پر نشدنی است (چینی)

موقعی که تولد یافتم گریستم و هر روز نشان می دهد که چرا گریستم (اسپانیولی)

می آییم و می گرییم. اینست زندگی!می گرییم و می رویم اینست مرگ (فرانسوی)

کسیکه چیزی هدیه می دهد نباید آن را بیادآورد، همانا کسی که چیزی هدیه می گیرد نباید آنرا از یاد ببرد (عبری)

قلوب گنجینه اسرارند و لب ها قفلهای آن و زبان کلیدش (تازی)

دیشب بارون قشنگی بارید...خیلی دلم میخواست برم بیرون و قدم بزنم ...ولی دیر وقت بود ...الانم نمی دونم چرا چسپیدم به کامپیوتر کلی کار دارم ....هوار تا
من بی می ناب زیستن نتوانم

بی باده کشی باره تن نتوانم

من بنده آن دمم که ساقی گوید

یک جام دگر بگیر و من نتوانم

بنگر زجهان جه بر بستم؟ هیچ

من جام جم ام،ولی چو بشکست

هیچ . . .

افیون ساقی...

عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش ... خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این ... بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
باده گلگونه است بر رخسار بیماران غم ... ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال ... هر غمی بر گرد ما گردید شد در خون خویش
باده غمگینان خورند و ما ز می خوشدلتریم ... رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش

(گزیده غزلی از مولانا)

یه کم دیر شد ببخشید.....سال نو مبارک...سال خوب و خوشی رو براتون ارزومندم

یک سال گذشت....

از وقتی تو را شناخته ام ، از نظر من نه هیچ بازیگری نمی تواند نقش های مثبت را به اندازه تو خوب بازی کند و نه هیچ هنرپیشه ای می تواند نقشهای منفی اش را اینقدر دوست داشتنی عرضه کند . هزار جایزه داغ برایت کنار گذاشته ام !...
وقتی عروسک کوکی ام می خندد یا گریه می کند به یاد تو می افتم که همچون عروسکی از دست تو خندیدم و گریه کردم و آخر مرا کنار گذاشتی تا عروسکی جدید بخری و لابد ....
چگونه مرا به علفهای هرز فروختی و اینگونه خشنودی !
تو در این معامله بسیار زیان کرده ای و هنوز بی خبری .
ولی آرام آرام وقتی که علفهای هرز تمام ریشه های زندگیت را کندند و تمام آرزوهایت خشکید به حرف من خواهی رسی . فعلا خوش باش.
هر وقت محبت های پوشالی ات را می دیدم می گفتم : جبران می کنم !
اما حالا حرفم این است : مطمئن باش تلافی می کنم !
ناراحت من نباش ! من بعد از تو هر شب گریه می کنم ، هر روز سکته می کنم و هر ثانیه می میرم !!!
اصلا نگران نباش ، حتی یک لحظه هم راحت نمی نشینم که تو عذاب بکشی !!!...

بر گرفته از وبلاگ

دوستت دارم ها


البته حرفهای دل من هم هست

خدایا ..

هیچکدوم از کار های خدا بی حکمت نیست ...تا همین چند وقت پیش از خدا گله می کردم که چرا چنین شد و چنان شد ...خودممم تو این مدت خیلی اذیت شدم ...شاید به ظاهر اصلا بروز نمی دادم و کمتر کسی متوجه می شد که ناراحتم ولی در واقع همیشه یه غم مبهم با هام بود که البته تقصیر خودم بود و همیشه اون رو با خودم یدک می کشیدم ...درست که فکر کنم میبینم بهترین سالهای عمرمو دارم تباه می کنم و با یه حسرت کاذب اونو خراب میکنم ...
خدا رو باید شکر گزار باشم که این وصلت سر نگرفت ...چون الان که چشممم به واقعیت بیشتر باز شده میبینم که اونقدرهام نمیتونستیم خوشبخت باشیم با هم چون اگه خودمونم حتی می خواستیم خونواده او ن نمی ذاشتن...
از خدا ممنونم که داره کم کم سر عقلم میاره

خدایا ...وقتی راه ها با همه وسعت شان و زمین با همه گستردگی بر من تنگ می شود ....رحمت تو اگر نباشد به خودت سوگند که نابود می شوم

جرات کن
تا خودت را
و آنچه را که نیستی
در رویا ببینی 
جرات کن 
تا خودت
و آنچه را که نداری 
در رویا ببینی 
جرات کن 
تا خودت
را همانگونه که واقعا هستی 
در رویا ببینی 

و پس از بیداری 
صورت رویای 
واقعیت را مشوی 

-مارگوت بیگل-

می خوام جرات کنم و خودم رو تو رویا هام ببینم ولی نمی تونم ...یه جورایی کسلم و دل و دماغ ندارم ...شاید مو قتی باشه و خوب بشم ...

نگاه کن که غم درون ِ دیده ام

چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه سیاه ِ سرکشم

اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن

تمام هستیم خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

                      نگاه کن

                                تمام آسمان ِ من

                                                پر از شهاب می شود

تو آمدی ز دورها و دورها

ز سرزمین عطر ها  نورها

نشانده ای مرا کنون  به زورقی

ز عاج ها  ز ابرها  بلورها

مرا ببر امید دلنواز ِ من

                          ببر به شهر شعر ها و شورها

به راه ِ پر ستاره می کشانیم

فرا تر از ستاره می کشانیم

فرا تر از ستاره می نشانیم

                                   نگاه کن

                                             من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چون ماهیان سرخ رنگ ِ ساده دل

ستاره چین ِ برکه های شب شدم

چه دور بود  پیش از این زمین ها

به این کبود غرفه های آسمان

کنون  به من دوباره می رسد      

                                     صدای تو

                                                 صدای  بال برفی ِ فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده ام

به کهکشان به به بیکران به جاودان

کنون که آمدم تا به اوجها

مرا بشوی با شراب ِ موجها

مرا بپیچ  در حریر ِ بوسه ات

مرا بخوان در شبان ِ دیر پا

مرا دگر رها مکن

                       مرا از این ستاره ها جدا مکن

نگاه کن که موم ِ شب به راه ِ ما

چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه ِ دیدگان من

                                 به  لای لای ِ گرم تو

                                                           لبالب از شراب ِ خواب می شود                

به روی گاهواره شعر من

                                  نگاه کن

                                               تو می دمی و آفتاب می شود .