خدایا ..

هیچکدوم از کار های خدا بی حکمت نیست ...تا همین چند وقت پیش از خدا گله می کردم که چرا چنین شد و چنان شد ...خودممم تو این مدت خیلی اذیت شدم ...شاید به ظاهر اصلا بروز نمی دادم و کمتر کسی متوجه می شد که ناراحتم ولی در واقع همیشه یه غم مبهم با هام بود که البته تقصیر خودم بود و همیشه اون رو با خودم یدک می کشیدم ...درست که فکر کنم میبینم بهترین سالهای عمرمو دارم تباه می کنم و با یه حسرت کاذب اونو خراب میکنم ...
خدا رو باید شکر گزار باشم که این وصلت سر نگرفت ...چون الان که چشممم به واقعیت بیشتر باز شده میبینم که اونقدرهام نمیتونستیم خوشبخت باشیم با هم چون اگه خودمونم حتی می خواستیم خونواده او ن نمی ذاشتن...
از خدا ممنونم که داره کم کم سر عقلم میاره

خدایا ...وقتی راه ها با همه وسعت شان و زمین با همه گستردگی بر من تنگ می شود ....رحمت تو اگر نباشد به خودت سوگند که نابود می شوم
نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 07:38 ق.ظ http://online313.persianblog.com

سلام ...حسینی هستم امید وارم شناخته باشید البته نشناختید هم زیاد مهم نیست آدرس وبلاگم رو خواسته بودید گذاشتم ...امیدوارم شاهد نظرات گرم شما در وبلاگ باشم.

س سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:02 ب.ظ http://khanomgolebabai.persianblog.com

خانمی من و تو واقعا شانس آوردیم باور کن .....میدونی چرا ؟چون قلب ها مون پاکه و بدی کسی رو نمیخواهیم (بابا تحویل..)

رفـــــــــــــــــــــــــــوزه چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:38 ب.ظ http://partizanha.blogsky.com

سلام ...
خوشحالم که مشکلی براتون پیش نیموده ... و خدا کمکتون کرده ...
انشالله همیشه لطف خدا شامل حالتون بشه
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد