...

عزیزم امشب فهمیدم که سه روزه کرونا گرفتی ،بی دلیل نبود که خوابت رو دیدم برات دعا می کنم زود بهتر بشی از خدا می خوام خودت و زن و بچت زودتر سلامتیتون رو به دست بیارید.

استوری ۲۸ آبان


از حکیمی پرسیدند که چرا استماع تو از نطق تو زیادت است؟ گفت: زیرا که مرا دو گوش داده اند و یک زبان ، یعنی دو چندان که می گویی می شنوی...

کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی

چیزی که نپرسند ، تو از پیش مگوی

از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند

یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی

.

من چرا هنوز زندم ...چشای درشتت با اون تیله های سیاه و براق از تو عکس  چی میگن؟ چرا اینقدر بی وفا شدی ها ...نمیگی منه خوش باور چی به سرم اومد ..نمیدونی چی کشیدم و الانم چه حاااالیم ...بی معرفت عکسای فیسبوک رو نیگاه میکردم کناردختر و همسرت، انگار هیچوقت تو  توی گوشم توی اون شب بارونی  پا رک شهر آرا آواز نخوندی تو مال من بودی چی شد ؟ بگو تو رو خدا یکی منو ازاین برزخ در بیاره یکی بگه چی شد یهو بی خداحافظی بی حرف چی شد داره هجده سال میشه هنوز منتظرم بیای و بهم بگی و این بغض بی رحمو از تو گلوم چنگ بزنی...

زندگی از دید من سفریه با یه اتوبوس معمولی که دوست دارم زود به مقصد برسه و همه چی تموم بشه ،اصلا دوست ندارم طول مسیر برام تکرار بشه اصلا ...

خسته کننده و پر از بی حوصلگی و غم ....چه فلسفه ای در این همه رنج هست .کجایه آفرینش زیباست چرا همه چی خاکستریه .


ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

از آه دردناکم سازم خبر دلت را

روزی که کوه صبرم بر باد رفته باشد

آواز تیشه امشب از بیستون نیامد

گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن‌کشان گذشتی

گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشد

پر شور از «حزین» است امروز کوه و صحرا

مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد

 

تجربه ی تحقیر شدن،مثل تجربه ی عشق  است فراموش نشدنی.

کریستین بوبن،دیوانه وار

و چقدر تلخ بود برای من که به  خاطر عشق تحقیر شدم .سال هاس این غم بزرگ و آزار دهنده روح و روانم را عذاب میدهد 

استوری ۲ آبان

 

از کوزه‌گری کوزه خریدم باری

آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری

شاهی بودم که جام زرینم بود

اکنون شده‌ام کوزه هر خماری

خیام

استوری ۲۰ مهر

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

کجا رویم بفرما از این جناب کجا

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

استوری ۸ مهر

بی‌دیده اگر راه روی عین خطاست

بر دیده اگر تکیه زدی تیر بلاست

در صومعه و مدرسه از راه مجاز

آنرا که نه جا است تو چه دانی که کجاست

استوری پیج

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

یا بخت من طریق مروت فروگذاشت

یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم

چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد

شوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار من

سودای دام عاشقی از سر به درنکرد

هر کس که دید روی تو بوسید چشم من

کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد

من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع

او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد