.

پریشب  باز به خوابم اومدی چقدر حضورت واقعی بود انقدر واقعی که تو خواب دلهره داشتم ....بازم نشد حرفامو بزنم تا خواستم چیزی بگم یکی اومد ونشد .می دونی حس و حال خوابم مثل کی بود ؟ قبل عید ۸۲ ،اتاق ناهید تا صبح همه بیدار می موندیم یادته همه فکر حواسمون به هم بود.اون وقتا هنوز حرف دلامون رو بهم نگفته بودیم ولی امان از چشمات ....دقیقا خوابم تو اون فضا بود انگار می خواستی  باز یه چیزی بهم بگی  با این تفاوت که می دونستم رفتی و تنهام گذاشتی ،میدونستم می خواستی بگی مجبور بودم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد