-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1383 03:34
یک درد دل ساده، بی تکلف، به دور از هر واسطه ای ؛ سلام ! شاید عادت کرده ام از پس القاب همه را صدا بزنم. شاید… . دلم میخواهد کمی تنها باشم؛ به اندازه ابعاد ساده یک دل، دلم گرفته است! کسی نیست تا سرم را روی سینه اش بگذارم، کسی نیست تا به درد دلهایم گوش کند…. . امشب اما دلم عجیب گرفته است؛نه بر سر دوراهی مانده ام و نه راه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1383 03:02
در عشق جفا بباید و وفا بباید تا عاشق پخته قهر و لطف معشوق گردد و اگر نه ، خام بود و از او چیزی نخیزد. اگر دشنام دوست به از افرین دیگران ندانی، هنوز از راه عشق بی خبری . هجران تو خوشتر از وفای دگران منکر شدنت به از رضای دگران حدّ خود را نگاه دار! و علی کل حال ، هر که را بخرند و قبول کنند هرگز رد نکنند ، اما بنده مدبر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1383 01:09
بی اجر و مزد کس نکند کار هیچ کس کالای مفت نیست به بازار هیچ کس هرکس که یار توست کند فکر سود خویش بیهوده هیچ کس نشود یار هیچ کس آزاد هرکه نیست ز هر بند شاد نیست هرگز کسی مباد گرفتار هیچ کس از هول مرگ،ترس طلبکار بدتر است در زندگی مباش بدهکار هیچ کس تا پی نبرده ای که دلش با زبان یکیست دل خوش مکن به گرمی گفتار هیچ کس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1383 00:59
در شبان غم تنهایی خویش عـابد چشم سخنگوی تو ام من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی تو ام گیسوان تو پریشانتر از اندیشه من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطرآلود شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو، من بوسه زن بر سر هر موج گذر میکردم کاش بر این شط مواج سیاه همه عمر...
-
تنها ماندم
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1383 00:19
تنها با دل بر جا ماندم چون آهی بر لبها ماندم راز خود به کس نگفتم عشقت را به دل نهفتم با یادت شبی که خفتم چون غنچه سحرشکفتم دل من ز غمت فغان بر آرد دل تو ز دلم خبر ندارد پس از این نخورم فریب چشمت شرر نگهت اگر گذارد عمر من به غمت شد طی تو بی من ، من غم تا کی تنها ماندم تنها با دل بر جا ماندم........
-
سلام
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1383 09:04
پارسال همچین روزی رو یادت می یاد . یکسال و یک روز از اون حرفامون گذشت .دیروز که ۳۰ فروردین بود به یاد همون روز مسیری رو که پارسال رفتیم طی کردم و همون جایی که نشسته بودیم چند دقیقه ای نشستم اما با این تفاوت که تو در کنارم نبودی .من رو تنها گذاشتی بدون اینکه به خودت زحمتی بدی ٬بدون اینکه مبارزه ای برای هدفت کرده باشی ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1383 02:45
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان می خورد بر بام خانه من به پشت شیشه تنها ایستاده : در گذرها رودها راه اوفتاده. شاد و خرم یک دوسه گنجشک پرگو باز هر دم می پرند این سو و آن سو می خورد بر شیشه و در مشت و سیلی آسمان امروز دیگر نیست نیلی یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان: کودکی دهساله...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1383 01:52
قصه شیرین مهرورزان زمان های کهن هرگز از خویش نگفتند سخن که در آنجا که" تو" یی بر نیاید دگر آواز از "من"! ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد هر چه میل دل دوست، بپذیریم به جان، هر چه جز میل دل او ، بسپاریم به باد! آه ! باز این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد: بیستون بود و تمنای دو دوست. آزمون بود و تماشای دو عشق....
-
برای تو برای من....
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1383 01:37
دلم برای کسی تنگ است... دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گل های باغ می آورد وگیسوان بلندش را - به بادها می داد و دست های سپیدش را - به آب می بخشید دلم برای کسی تنگ است که آن دونرگس جادو را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش...
-
سلام
پنجشنبه 6 فروردینماه سال 1383 18:07
ای که تقدیر تو را دور ز من ساخت سلام ! نامه ای دارم از فاصله ها چند شب بود که من خواب تو را می دیدم . خواب دیدم که فراری هستی می گریزی از شهر پاسبانان همه جا عکس تو را می کوبند جارچی ها همه جا نام تو را می خوانند در همه کوی و گذر قصه تبعید تو بود مردم و تیر و تفنگ اسبهایی چابک متهم:قاتل گلهای سفید جایزه:یک گل رز و تو...
-
آخرین عاشقانه ...
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 15:16
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید . عاشقان را بگذارید بنالند همه مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید . من نگویم که به درد دل من گوش کنید بهتر انست که این قصه فراموش کنید .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اسفندماه سال 1382 11:43
مگه میشه فراموشت کنم .نه به خدا خیلی سخته برام. دارم از دل تنگی میمیرم .اگه تو رو از من بگیرن دیگه زندگی کردن برام سخته و بی هدف . اخه مگه چند بار میشه عاشق شد .تو رو خدا نزار اگه من رو دوست داری نزار فکرش هم داره تو دلم آشوب راه می ندازه .... ای گل بوستان سرا نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان سوی تو می دوند هان ای تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اسفندماه سال 1382 02:07
شـاید این صفحه همان پنجرهء رویایی است که من از شیشهء شفاف لغات روی زیبای تو را می بینم گاه تابیدن مهتاب حضور و نسیمی که معطر به تو و شادابی است می خورد بر تن این پنجره ی رویایی واژه ها می خوانند غزل مستی تو.....شعر بیتابی من !و گل هر کلمه رنگ عشقی دارد که در اندیشه من رنگ چشمان تو است ای صدایت پر از آرامش روح و دلت...
-
پر کن پیاله را ....
دوشنبه 11 اسفندماه سال 1382 20:00
کین جام آتشین دیری است ره به حال خرابم نمی برد. این جام ها ــ که در پی هم می شود تهی ــ دریای آتش است که ریزم به کام خویش گرداب می رباید و ابم نمی برد! من با سمند سر کش جادویی شراب تا بی کران عالم پندار رفته ام تا دشت پرستاره ی اندیشه های گرم تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی تا کوچه باغ خاطره های گریز پا تا شهر یاد ها........
-
بی مهرو وفا ...
دوشنبه 11 اسفندماه سال 1382 11:09
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم؟ باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی شمع را باید از این خانه بره در بردن و کشتن تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی عشق و درویشی و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 اسفندماه سال 1382 19:41
امروز از سخت ترین روزهای زندگی من بود .هر دقیقه امروز صد سال بود برام . وقتی شنیدم هنوز درد داری دلم لرزید . عزیزم خوب من برات دعا می کنم . نازنینم بیش از عشق بر تو عاشقم .خدا می دونه که لحظه به لحظه به یادت بودم و روحم رو به سوی تو پرواز می دادم . نذر کرده بودم که اگه عملت با موفقیت تموم بشه سه روز روزه بگیرم از فردا...
-
باورم کن........
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 11:53
نیازمند چیری بودم که باورش کنم نگاهت بر من افتاد و باور کردم . خواهان گسی بودم تا باورش کنم خود و رویاهایت را با من تقسیم کردی و باورت کردم . اما.... انچه که برایتی نیازمندش بودم باور کردن خود بود . مرا به دنیای درونت بردی و با اکسیر عشق یاریم کردی و به برکت توست که زنده ام لمس می کنم وباوردارم . کسی چیزی یا خود را...
-
معنای عشق ...
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 10:18
از فردیت خود دست شستن با چشم دیگری دیدن با گوش دیگری شنیدن . دو تن باشی و در واقع یک تن چنان به هم امیخته و مجذوب که ندانی تویی یا دیگری . پی در پی حیران و پی در پی تابنده . به فشردن خاک دریا و هر آنچه در آنهاست . و خلق موجودی چنان تام و تمام که بی نیاز از جذب عنصری دیگر باشد . آماده ایثار در هر لحظه رهایی از شخصیت...
-
عشق من...
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 08:33
بگذار آن باشم که با تو در کوهسار گام بر می دارد بگذار آن باشم که با تو در گلزار گل می چیند بگذار کسی باشم که احساس درون با او می گویی بگذار کسی باشم که بی دغدغه با او سخن می گویی بگذار کسی باشم که در غم سوی او می آیی بگذار کسی باشم که در شادی با او می خندی بگذار کسی باشم که به او عشق می ورزی ......... یاد نگاه های...
-
رفتار من عادی است !!
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1382 10:24
«رفتار من عادی است اما نمی دانم چرا این روزها از دوستان و آشنایان هر کس مرا می بیند از دور می گوید : این روزها انگار حال و هوای دیگری داری! اما من مثل هر روزم با آن نشانی های ساده و با همان امضا ٫ همان نام و با همان رفتار معمولی مثل همیشه ساکت و آرام این روزها تنها حس می کنم گاهی کمی گنگم گاهی کمی گیجم حس می کنم از...
-
آغاز-پایان.........
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 10:52
تو را به وسوسه ای آغاز کردم و به به دغده ای دچار شدم اینک تو فقط یک تقدیری و بس تو زمزمه می کنی پلک بر هم می نهم و هزاران رویا! صبح وقتی مرا به نام صدا می کنی بیدار می شوم! تنهایی من واقعیتی است و تو حقیقی و فاصله ای است میان این و او سلام کدامینمان به منظوری ست منی که عشق آورده ام یا تویی که زندگی را *** وقتی که باد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اسفندماه سال 1382 03:08
نه کسی در نفس باغ شکفت نه کسی از نفس باغچه گفت ------------------------------------- من با تو منم... بی تو وجود بودنم بی تو بی انگیزه ترین شعر جهان بی تو تکرار زمانم شعر را وقتی می فهمم که سراینده آن شاعر عاشق بیدل باشد شعر را وقتی می فهمم که درآن عشق مهیا باشد... راز اندوه جهان راز هستی منست من پراز اندوهم پرم از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 بهمنماه سال 1382 12:01
کوچه بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم *** در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید *** یادم آمد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم پر گوشدیم در آن خلوت دلخواسته رفتیم ساعتی بر لب آن جوی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 بهمنماه سال 1382 11:27
سلام امروز دهمین ماه سفر من و تو تموم شد و از فردا وارد ماه دهم میشیم . هر چند که این ماه من و تو واقعا از همدیگه دور بودیم ولی... این سوی میله ها و جدا فکر می کنم بی پنجره به چشم شما فکر می کنم گاهی بهار در غزلم گریه می کند گاهی به مرگ چلچله ها فکر می کنم این اسمان هوای پریدن نمی دهد کز کرده ام به بال رها فکر می کنم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 بهمنماه سال 1382 08:31
ولنتاین را به همه عاشقان تبریک می گویم . 14فوریه هر سال ، عشاق سراسر جهان گل، شمع و هدایایی کوچک رد و بدل میکنند تا علاقه خود را به یکدیگر نشان بدهند .اما ایا می دونید که ولنتاین کی بوده و چرا فقط عشاق اون رو جشن می گیرن ؟افسانه ای که بیشتر درباره این روز و یا بهتر بگم این جشن شهرت داره از روم باستان شروع میشه. یعنی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 08:26
سلام ببخشید که این چند روزه نتونستم چیزی بنویسم . امروز 14فوریه و روز ولنتاینه این روز رو به همه شما ها که عاشقید تبریک می گم و امیدوارم عشقتون ابدی باشه . راستی جریان این ولنتاین رو می دونید چی بوده ؟ (سنت ولنتاین) یک کشیش بوده که جریاناتی داشته .بعدا حتما توضیح میدم ببخشید
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1382 00:52
سلام دلم خیلی گرفته . یاده حرفات افتادم .یادته یه بار بهم گفتی هر وقت از دست همدیگه ناراحت شدیم یاد وقتای بیفتیم که از صمیم قلب به همدیگه ابراز علاقه می کردیم . داره همه چی دستی دستی خراب میشه . خدا خودش میدونه که ما چقدر همدیگرو میخوایم .خداجون خودت این عشق رو تو قلب ما قرار دادی خودتم نزار که هیچوقت اتیش عشقمون...
-
دوست داشتن
شنبه 18 بهمنماه سال 1382 02:08
عشق همیشه و به هر حال زیباست زیرا عشق است.آتش همه جا یکسان شعله میکشد خواه در محرابی مقدس باشد خواه در دکه کفاشی.خواه مشت علفی در گوشه خانه ای.عشق نیزآتش سوزان است که یک روز به تو بگویم دوستت دارم .تا به اعجاز این کلام سراپا دگرگون شوم.وجاذبه کهربایی پیدا کنم .از چهره خود نوری برتافته ببینم که صورت تو را هاله دار در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 بهمنماه سال 1382 16:59
زیبایی و عشق زیبایی و عشق تمام رویای من است که با روزهای من تغییر نمی کند؛ عشق همیشه مثل جویباری است که جاری می شود ولی هیچگاه نمی گریزد و زیبایی، رنگین کمان خورشید است که شکوفه می دهد در افشانة آبشارهای بلندی که نسیمی به میان گل ها می فرستند. اندرو یانگ(1971-1885)، شاعر اسکاتلندی Beauty and Love Andrew Young...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 بهمنماه سال 1382 14:56
خدایا من از نعمتهات محروم نکنی خدایا من به دست هیچکسی نسپاری چرا که تازه فهمیدم که همه عاقبت یه روز تنهام میزارن خدایا اگه منو بدی دسته غریبه ها میرن و من و فراموش می کنن اگر هم من وبدی دست آشنا بدتر از غریبه ها فقط و فقط خودت پشت و پناهمی کمکم کن محتاجم به کمکت . فقط خودت اونقدر گذشت داری که اگه در حقت کوتاهی کنم...