-
.
یکشنبه 18 خردادماه سال 1399 12:13
پریشب باز به خوابم اومدی چقدر حضورت واقعی بود انقدر واقعی که تو خواب دلهره داشتم ....بازم نشد حرفامو بزنم تا خواستم چیزی بگم یکی اومد ونشد .می دونی حس و حال خوابم مثل کی بود ؟ قبل عید ۸۲ ،اتاق ناهید تا صبح همه بیدار می موندیم یادته همه فکر حواسمون به هم بود.اون وقتا هنوز حرف دلامون رو بهم نگفته بودیم ولی امان از چشمات...
-
۰۰۰
شنبه 30 فروردینماه سال 1399 10:53
۱۷ سال پیش دقیقا سی فروردین هشتاد دو ،روز شنبه بود مثل امروز . فقط هوا مثل امروز آفتابی نبود ابری بود و یه نمه بارون هم بارید.یادته رفتیم تا دمه انبار کتابخونه و تو راه برگشت حرف دلتو زدی.... و من هفده ساله حرفاتو مرور می کنم رنگ صدات دلهره و عاشقی توی چشمات همه رو دارم مرور می کنم.
-
....
شنبه 23 فروردینماه سال 1399 16:22
من دلم می خواد اون دختر ۱۹ ساله عاشق باشم،من رو به خودم برگردون ....
-
..
شنبه 16 فروردینماه سال 1399 01:30
بیدار شو عزیزه جانم ،این هفده سال همش خواب بود .نه تو بی وفایی کردی و رفتی نه من دلتنگ و افسرده شدم.پاشو عزیزم همه ی این اتفاقات در رویاهایمان بود اینکه تو با دیگری ..... بیدار شو ببین چگونه با مهر نگاهت می کنم ،نگاه کن ،ببین هنوز حضورت دستپاچه ام می کند. چه خواب بدی بود ،به جرم عاشقی تحقیر شدم آنقدر گیج شدم که اصلا...
-
...
جمعه 23 اسفندماه سال 1398 21:38
اینقدر تو ذهنم باهات حرف زدم ،گریه کردم،درد و دل کردم،شعر خوندم ،زندگی کردم،آهنگ گوش دادم،خاطره تعریف کردم،جوک گفتم،دعوا کردم ...که قشنگ حس می کنم هستی و همه رو شنیدی .به خودم که میام غمگین میشم حس نداشتنت از اون حسه دیونگی بیشتر آزارم میده .
-
...
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1398 14:29
اگر فقط می دانستم که آخرین باری است که در باران راه می رویم،همچنان تو را در طوفان نگه می داشتم . دستهایت را همچون محافظ زندگی ام بر قلبم نگه می داشتم . در میان غرش آسمان ،ما گرم بودیم اگر فقط می دانستیم که آخرین باری است که در باران راه می رویم. اگر فقط می دانستم من هرگز صدای تو را دوباره نمی شنوم ،هر چه می گفتی ،به...
-
خاطرات عمر رفته ....
جمعه 29 شهریورماه سال 1398 23:39
خیلی دارم با خودم کلنجار میرم .میترسم از همه چی میترسم از تو از خودم ...چرا این حرفهای تنلبار شده رو دلم هی داره بیشتر و بیشتر میشه .امروز نامه اتو پیدا کردم به یه جاییش که رسیدم اشکام سرازیر شد.هنوزم ناباورانه منتظرتم .بد کردی باهام خیلی بد .شونزده سال وقت کمی نیست واسه فراموش کردنت ولی نتونستم ....کاش میتونستم همه...
-
۰۰
شنبه 31 فروردینماه سال 1398 12:23
شانزده سال پیش ساعت همین حول و حوش بود .شاید یادت رفته باشه ولی من خوب یادمه .آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم برات
-
.
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1397 22:33
گر قیامت قصه باشد من کجا بینم تو را؟؟؟
-
...
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1397 03:13
تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی اندوه بزرگیست زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و حجره فیروزهتراشی پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار هشدار که آرامش ما را نخراشی هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی
-
۰
پنجشنبه 25 بهمنماه سال 1397 22:58
من زیر قولم نزدم.ولی حق داشتم قبل از اینکه زیر همه چی بزنی برام توضیح بدی .تو گفتی سرم از خدای خواهد که به پایت اندر افتد من گفتم عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی ...بعد پانزده سالو ده ماه هنوزم داغ جداییت تازه اس هنوز به اندازه اون موقع عذابم میده هنوز دلیل اشک هایه گاهو بیگاهمه ....چه خوبه که اینجا رو هیچکس نمی...
-
۰
پنجشنبه 25 بهمنماه سال 1397 14:44
دنیا جایه امنی نیست .قضاوتت که میکنند دلت به درد میاد .یعنی میشه تو دنیایه دیگه ای نفس کشید که خودت باشی و دلت....هزار حرف نگفته تو دلمه
-
۰
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1397 10:47
۱۵سال به همین راحتی گذشت....با یک دنیا حرف تو دلم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 23:05
لعنت به تو........ کاش بازیگر می شدی ...معصوم . رمانتیک طوری که بیننده ات را جذب می کنی. راستشو بگو تا حالا چند تا نقش بازی کردی؟؟؟ واسه چند نفر
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1385 00:52
آه من ترسم شبی دامنت بگیره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 00:22
به دنیا بگویید : بایستد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1385 01:46
تا عاقلان راهی برای خندیدن بیابند دیوانگان هزار بار خندیده اند.
-
...
شنبه 30 دیماه سال 1385 23:54
یاد من باشد اگر باز نگاری دیدم نکنم هیچ نگاه نکنم باز خطا دور دل نیز حصاری بکشم نغمه ی عشق فراموش کنم همه را از دل خود می رانم از همه می گذرم به جز از عشق تو ای بلبل شیرین سخنم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 00:37
در این زمانه بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را برای این همه نا با ور خیال پرست به شب نشینی خرچنگهای مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند به پای هرزه علفهای باغ کال پرست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 آذرماه سال 1385 23:25
چه زود سه سال گذشت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 آبانماه سال 1385 20:21
نمیدونم کی از اینجا دل می کنم ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مهرماه سال 1385 22:31
شب های دراز بی عبادت چه کنم ؟ طبعم به گناه کرده عادت چه کنم ؟ گویند خدا گناه را می بخشد ؟ او بخشد و من از این خجالت چه کنم ؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 02:05
عزیز من! به شکوه آنچه بازیچه نیست بیندیش. من خوب آگاهم که زندگی، یکسر، صحنه ی بازی ست; من خوب می دانم. اما بدان که همه کس برای بازی های حقیر آفریده نشده است. مرا به بازی کوچک شکست خوردگی مکشان! به همه سوی خود بنگر و باز می گویم که مگذار زمان، پشیمانی بیافریند. به زندگی بیندیش با میدانگاهی پهناور و نامحدود. به زندگی...
-
دوست داشتن از عشق برتر است
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1385 10:07
دکتر علی شریعتی دوست داشتن ازعشق برتراست .عشق یک جوشش کوراست و پیوندى ازسرنابینایى .اما دوست داشتن پیوندى خودآگاه و ازروى بصیرت روشن و زلال . عشق، بیشترازغریزه آب مى خورد و هرچه ازغریزه سرزند بى ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع مى کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیزهمگام با آن اوج مى یابد . عشق...
-
چند تا دوبیتی
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 21:20
سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی ، ما را ز سر بریده می ترسانی ما گر ز سر بریده می ترسیدیم ، در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم × × × × × × × در حیرتم از َمرام این مردم پست ، این طایفه ی زنده کش مرده پرست تا هست به ذلت به کشندش ز جفا ، چون ُمرد به عزت ببرندش سره دست × × × × × × × چـرا وقتـی کـه راه زندگـی همـوار می گـردد بشر تغییر...
-
فقط یک حرکت
دوشنبه 5 تیرماه سال 1385 08:22
از دشمنی تا دوستی یک لبخند از جدایی تا پیوند یک قدم . از توقف تا پیشرفت یک حرکت از عداوت تا صمیمیت یک گذشت . از شکست تا پیروزی یک شهامت از عقب گرد تا جهش یک جرات . از نفرت تا علاقه یک محبت از خست تا سخاوت یک همت . از صلح تا جنگ یک جرقه از آزادی تا زندان یک غفلت
-
عاشق عشق
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1385 19:31
-
مناجات
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 09:08
روزگارا قصد ایمانم مکن زانچه می گویم پشیمانم مکن کبریای خوبی از خوبان مگیر فضل ِمحبوبی ز محبوبان مگیر گم مکن از راه پیشاهنگ را دور دار از نام ِ مردان ننگ را گر بدی گیرد جهان را سر بسر از دلم امیّد ِخوبی را مبر چون ترازویم به سنجش آوری سنگِ سودم را منه در داوری چونکه هنگام ِنثار آید مرا حبِّ ذاتم را مکن فرمانروا گر...
-
سال نو
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 23:12
یک روز غمی میرسد اندازه کوه یک روز نشاط ، اندازه دشت افسانه زندگی همین است عزیز... در سایه کوه باید از دشت گذشت.... سال پر نشاطی داشته باشید.
-
برگ و تگرگ
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1384 00:05
تن تو نازک و نرمه مثه برگ... تن من جون میده پرپر بزنه زیر تگرگ