دیشب وقتی که می خواندم
حافظ به سیل اشک ره خواب می زند
یاد نگاه تو بودم
و بغض تنهایی
که در نهایت من های و هو می کرد
در چشم من دیشب
یک قطره باران بود
گفتم به تو دروغ نمی گویم
یک قطره باران بود
اما تو باور کن
که بیقراری من
روی سیل را هم برد
به آسمان گفتم:
" چقدر تنهایی!
ستاره هایت کو؟"
و من به یاد تو بودم
و آسمان نگاهت
همیشه لبریز است .
دیشب به انتظار تو بودم
مثل تمام ثانیه هایی که بی صدا
تا دورترین نقطه نگاه ناله می کردم.
کاش می دانستی
چقدر بیتابم.....